
گیتار آکوستیک
بهطورکلی، زیرشاخههای گیتار آکوستیک شامل گیتار کلاسیک، گیتار فلامنکو و گیتارهای سیم فلزی (steel-string) میشود. خود زیرشاخهی آخر، گیتارهای flat-topped یا فولک گیتار، گیتارهای ۱۲ سیم و گیتارهای arched-top را در بر میگیرد. بهعلاوه، میتوان گیتارهای بدون پیکاپ که ارائهکنندهی دانگهای متفاوت هستند (مثل گیتارهای بیس آکوستیک) را نیز در زمرهی گیتارهای آکوستیک دانست.
گیتار کلاسیک
گیتارهای کلاسیک یا گیتارهای اسپانیش، معمولاً دارای سیمهای نایلونی هستند. این نوع گیتار با انگشت و بدون مضراب و در حالت نشسته نواخته میشود. با این نوع گیتار، انواع موسیقی نواخته میشود؛ ولی اصلیترین سبکی که با این گیتار نواخته میشود، سبک کلاسیک است. دستهی پهن این ساز، باعث فاصله بیشتر بین سیمها میشود و به نوازنده اجازه میدهد، بدون اینکه سیمهای نزدیک به هم برای او ایجاد زحمت کنند، آکوردها و قطعاتی که در آن آکورد و ملودی بهصورت همزمان اجرا میشود را راحتتر اجرا کند. ساختار گیتارهای فلامنکو شباهتهایی با گیتار کلاسیک دارد، ولی معمولاً گیتار فلامنکو صدایی پرکاسیوتر دارد. در پرتغال، گیتارهای مشابه گیتار کلاسیک با سیم فلزی برای اجرای موسیقی فادو (Fado) بهکار میرود که به آنها Viola گفته میشود. در برزیل، مشابه این ساز با هفت سیم توسط نوازندگان شورو (Choro) نواخته میشود؛ این ساز، به دلیل برخورداری از یک سیم بیس اضافی، بازهی وسیعتری از فرکانسهای بم را پوشش میدهد
فلت-تاپ (Flat-top)
گیتارهای فلت-تاپ (Flat-top) یا سیم فلزی (Steel-String) با گیتارهای کلاسیک شباهتهایی دارند؛ اما با وجود اینکه این دسته از گیتارها سایزهای متفاوتی دارند، بهوضوح از گیتار کلاسیک بزرگتر هستند. این نوع گیتار، دسته باریکتری از گیتار کلاسیک دارد، دسته دارای تراس راد است و ساختار کلی آن بهمراتب قویتر از گیتار کلاسیک است. بریسینگ X (تقویتکنندههای X شکل صفحهی رویی و زیرین) که مختص گیتار سیم فلزی است، در دههی ۴۰ میلادی توسط گیتارساز آلمانی-آمریکایی معروف، کریستین فردریک مارتین شکل گرفت. سیمهای فلزی، صدای تیزتر و روشنتر و آنطور که برخی نوازندگان میگویند، صدایی بلندتر و رساتر تولید میکنند. گیتار آکوستیک، در بسیاری از سبکها به کار گرفته میشود؛ از جمله فولک، کانتری، بلوگرس، پاپ، جز و بلوز. انواع گوناگون گیتارهای فلت تاپ، در سایزهای مختلف، از سایز مشابه گیتار کلاسیک، معروف به OO گرفته تا Parlor و سایزهای بزرگتر، یعنی دردنات (Dreadnought) و جامبو (Jumbo) ساخته میشوند. کمپانی Ovation، مدل مدرنی را میسازد که در ساخت پشت قوسدار و اطراف آن، از مواد مصنوعی استفاده میشود.
آرچتاپ (Archtop)
گیتارهای Archtop، گیتارهای سیم فلزی هستند که در ساختار آنها، صفحهی رویی و صفحه پشتی بدنه دارای قوسی محدب است. ابداع این ساختار شبه ویولن، به اورویل گیبسون و لوید لور از کمپانی گیبسون منتسب است. این طراحی، دارای شیارهای f شکل ویولنی بهجای حفره صدا است که امروزه تقریباً روی تمامی گیتارهای archtop به چشم میخورد. گیتارهای archtop، همگی دارای بدنهی توخالی عمیق و بزرگ با فرمی شبیه ماندولین یا خانواده ویولنها هستند. امروزه اکثر این گیتارها، به پیکاپهای مغناطیسی مجهز هستند و به همین علت، این سازها هم آکوستیک و هم الکتریک هستند. گیتارهای Archtop، خیلی زود توسط نوازندگان جز و کانتری بهکار گرفته شدند و تا به امروز، همچنان مورد علاقه و استفادهی نوازندگان جز باقی ماندهاند.
Resonator, Resophonic یا Dobro
گیتارهای رزنیتور (Resonator) سه نوع اصلی دارند که هر سه، توسط جان دوپیرا (John Dopyera)، مخترع اسلواک ـ آمریکایی، برای کمپانیهای National و Dobro ابداع شدند. این گیتارها ظاهراً خیلی شبیه به گیتارهای Flat-top هستند، اما بدنهی آنها از برنج، نیکل-نقره یا فولاد و در برخی مدلها، از ترکیب این موارد با چوب ساخته میشود. صدای گیتارهای Resonator، توسط یک یا سه دیافراگم آلومینیومی که در وسط صفحهی رویی قرار دارد، تقویت و تولید میشود. تولید صدا در این نوع گیتارها، بسیار شبیه به تولید صدا توسط بلندگوها است. هدف اصلی از ساخت آنها، تولید صدایی بسیار بلندتر بود؛ که البته با حضور آمپلیفایرهای گیتار، این هدف کنار زده شد. ولی گیتارهای رزنیتور، به خاطر صدای خاصشان، جذابیت خود را حفظ کردند و حتی امروز نیز توسط گیتاریستها مورد استفاده قرار میگیرند. همانطور که گفته شد، این دسته از سازها ممکن است یک یا سه دیافراگم آلومینیومی داشته باشند.
گیتار الکتریک
بهطورکلی، سه نوع گیتار الکتریک وجود دارد: سالید بادی، سمی-هالو بادی و هالو بادی. سالید بادیها، بهواسطه بدنهی ساخته شده از یک قطعه چوب تو پُر، بهتنهایی صدای زیادی تولید نمیکنند؛ بلکه ارتعاش سیمها از طریق پیکاپهای مغناطیسی به سیگنال الکتریکی تبدیل شده و این سیگنال در آمپلیفایرها به صدا تبدیل میشوند. کلاً دو نوع پیکاپ مغناطیسی وجود دارد: سینگل کویل و دابل کویل یا همان هامباکر. هر یک از این دو پیکاپ، میتوانند بهصورت اکتیو یا پسیو کار کنند.
گیتار الکتریک، بهصورت گسترده در انواع سبکهای جز، بلوز، R&B و راک اند رول استفاده شده است. پیکاپ مغناطیسی توسط جرج بیچام (George Beauchamp) ابداع شد و در لپ استیل مدل ۱۹۳۱ شرکت Ro-Pat-In (که همان Rickenbacker امروز است) بهکار گرفته شد. تولیدکنندگان دیگر، مخصوصاً گیبسون، بهسرعت این پدیدهی جدید را در مدلهای Archtop خود بهکار گرفتند. پس از جنگ جهانی دوم، دو گیتار کاملاً سالید بادی، یکی از طریق همکاری گیبسون و لس پال و دیگری توسط لئو فندر معرفی شد. اکشن پایین، سیمهای نرمتر و باریکتر و استفاده از امپ، امکانات جدیدی را در اختیار نوازندگان قرار داد که پیش از آن، امکان انجام آنها با گیتارهای آکوستیک وجود نداشت. از جملهی آنها میتوان به تپینگ (Tapping)، همر-آن (Hammer-on) و پول-آف (Pull-off) (که اجرای لگاتو نوازی را ممکن ساخت)، Tapped harmonics و Volume swell و استفاده از ترمولو آرم و افکتهای گیتار اشاره کرد.
اجزاء و قسمتهای تشکیلدهندهی گیتار
۱- هِد یا هِداستاک:در کشور ما، از این قسمت با عنوان سردسته نیز یاد میشود. هداستاک، بخشی است که کوکهای گیتار روی آن نصب میشود. بهعلاوه، سردسته، به نوعی، نقش معرف برند و سازندهی ساز را نیز ایفا میکند. به این ترتیب که مثلاً فندر، گیبسون یا مارتین، هریک شکل هداستاک ویژه خود را دارند و این امر، یک نوع علامت انحصاری برای هر یک از این کمپانیها محسوب میشود. ضمن این که لوگوی برند سازنده نیز در این بخش از گیتار چاپ یا حک میشود.
۲- تیونینگ کی یا تیونینگ ماشین:در زبان فارسی، به این بخش از گیتار کوک گفته میشود؛ ولی بین برخی از نوازندگان ایرانی، واژههای غیر فارسی مانند تیونینگ ماشین، تیونر و تیونینگ پِگ نیز رواج دارد که همگی عباراتی مصطلح برای اشاره به کوکها هستند. وظیفهی کوکها، کشیدن سیمها و نگهداری کوک سیمها است.
۳- نات:این بخش، نزد برخی نوازندگان و علاقهمندان گیتار، به خرک سردسته یا خرک اول نیز مشهور است. نات قطعهای است از جنس استخوان یا مواد مصنوعی مشابه که در انتهای فینگربورد قرار گرفته است. این قطعه، سیمها را با فاصلهای مشخص از یکدیگر و از سطح فینگربورد نگه میدارد. دقت در ساخت این بخش، نقش مهمی در صدادهی صحیح نتها و خوشدستی ساز ایفا میکند.
۴- نِک یا دسته:دستهی گیتار، ضمن اینکه باید در مقابل کشش سیمها مقاوم باشد، بخش مهمی از صدای گیتار را شکل میدهد. شکل برش عرضی نک گیتار، پروفایل نامیده میشود. حروف “C”, “D”, “V” یا “U”، برای اشاره به شکل برش عرضی دسته به کار میروند. بنابراین وقتی میگوییم دسته با پروفایل “C”، به این معناست که اگر دسته را از عرض برش دهیم و به آن نگاه کنیم، به شکل حرف لاتین “C” خواهد بود. انتخاب از میان پروفایلهای مختلف، به اندازهی دست و سلیقهی نوازنده و گاهی به سبک مورد نظر نوازنده بستگی دارد و امری شخصی است.
۴- فرتها:فرتها یا بارهها، میلههایی هستند که روی فینگربورد، بهصورت موازی و با فواصلی مشخص از یکدیگر نصب شدهاند. با قرار دادن انگشت پشت هر یک از فرتها، طول سیم به مقداری مشخص کوتاه میشود و در نتیجه، سرعت ارتعاش سیم بیشتر میگردد و نت بالاتری تولید میشود. فاصله فرتها از یکدیگر، بهنحوی محاسبه شده است که هر فاصله، نتها را یک نیمپرده تغییر دهد. جنس و ضخامت فرتها و کیفیت کارگذاری آنها، تأثیر زیادی روی حس، صدادهی و عملکرد گیتار دارد.
۵- فینگربورد:فینگربورد، تختهی مسطحی است که روی دسته چسبانده میشود و فرتها روی آن سوار میشوند. این بخش، معمولاً از چوب مِیپل (افرا)، رُزوود (rosewood) یا آبنوس (ebony) ساخته میشود و انتخاب هر یک از این چوبها، تأثیراتی بر صدا و کارایی گیتار میگذارد. با اینکه فینگربورد به نظر مسطح میآید، ولی دارای انحنایی در عرض است که از آن با عبارت ریدیس یاد میشود. بهتبع این انحنا، فرتها نیز دارای انحنای مشابه هستند.
۶- پوزیشن مارکر یا اینلِیها:برای اینکه نوازنده بتواند بهسادگی موقعیت انگشتان خود را روی فینگربورد پیدا کند، نقطهگذاریهایی روی فینگربورد و کنار آن انجام میشود که از آنها با اصطلاح اینلِی (inlay) یا پوزیشن مارکر (position marker) یاد میشود. بهعلاوه، اینلِیها نقشی تزئینی نیز ایفا میکنند؛ به همین علت، بسته به قیمت و کلاس گیتار، در نشانهگذاری فینگربورد، از مواد تزیینی مثل صدف و … استفاده میشود. برندهای مختلف، اشکال گوناگونی از نشانهگذاری را به کار میگیرند. مثلاً گیبسون شکل ذوزنقهای یا مستطیلی را ترجیح میدهد، درحالیکه فندر تنها به نقطه اکتفا میکند. البته این قانون صد درصد نیست، چرا که هر دو این برندها، از اشکال دیگر، هم در گیتارهای تولید انبوه و هم در گیتارهای سفارشی خود بهره میگیرند.