بطور کلی چندین روش به عنوان روشهای آموزش موسیقی کودک در دنیا وجود دارد .تدوین این روشها از ابتدای قرن بیستم ، بنا به ضرورت و نیاز به روشهای موثر و مفید آموزشی، صورت گرفته است. اما همین امر ، وجود آشفتگی و سردرگمی فراوان در امر آموزش موسیقی کودک را بوجود آورده است.
روش مونته سوری (کلودیو مونته سوری آهنگسازایتالیایی)
Montessori Claudio او به کودک ، به عنوان یک عامل فعال در فرایند آموزشی خود نگاه میکرد و عقیده داشت که فرآگیری کودک امری آزاد است.مونته سوری ،ابتدا صدا ها را دسته بندی نمود و با شیوه های مختلف ، کودکان را آزمود و تمریناتی را در جهت دقیق شنیدن صداها بعنوان برترین نمود آموزش موسیقی پایه ریزی کرد. وی معتقد بود که بسیاری از فعالیتهای صدایی و غیر صدایی باید به آواز خواندن منجر شود. یعنی بچه ها صداهایی را که می شنوند باید بخوانند. نکته مهم دیگری که در روش مونته سوری حائز اهمیت است، حرکات ریتمیک است که باعث پرورش و رشد جسمانی کودک می شود. برای این منظور، با تغییر سرعت در قطعاتی که توسط پیانو می نواخت ، به کودکان می آموخت که چگونه با حرکات بدنی خود به صداهای مختلفی که با سرعتهای متفاوت اجرا می شوند ،عکس العمل نشان دهند
روش کدای ( زولتان کدای فیلسوف و آهنگساز مجاری)
Kodaly Zoltánزبانشناس و فیلسوف و آهنگساز مجاری بود که از ملودیهای فولکلور، تأثیر بسیار گرفته است. کودای نسبت به یافتن راه کارهایی مناسب برای حل مشکالت آموزش موسیقی، بسیار عالقه مند بود و نوشتههای موثری در زمینه روشهای تحصیل موسیقی و همچنین یادگیری آهنگسازی برای کودکان از خود به جای گذا شت.
روش دالکروز (امیل ژاک دالکروز آهنگساز سوئیسی)
Dalcroze Jacques Emile او اعتقاد داشت که سالهای اولیه زندگی برای گسترش مهارتهای پایه ای موسیقی بسیار مهم و زیر بنایی محسوب می شود و یکی از زیر ساختارهای تعلیم و تربیت باید رشد هوش و شعور موسیقایی کودکان باشد. وی سیستمی را تدوین نمود که اساسی ترین آن بداهه خوانی در سلفژ و سرایش بود. اما در عمل با حرکاتی مواجه شد که خودش آنرا اوریتمیک )Orirytmic )نامگذاری کرد. اوریتمیک در حقیقت یک دوره حرکات بود که کودکان را از طریق حرکات فیزیکی به درک مشخصی از مفاهیم و عناصر موسیقی مثل ملودی، ریتم، هارمونی ، سبک وفرم راهنمائی میکرد. او ذهن و جسم را با هم در آمیخت و روشی بر پایه شکل دادن مفاهیم ذهنی توسط حرکات بدن پایه ریزی کرد. در این روش دست زدن، پریدن، مکالمه، آواز خواندن، قدم زدن، خزیدن، لغزیدن و تلو خوردن بکار گرفته میشود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که در روش دالگروز حرکات فیزیکی میتواند عنصر زیر بنایی موسیقی برای کودکان باشد. پرورش صدای تک تک کودکان، تقویت بداهه پردازی با انواع اصوات از ویژگیهای مهم روش دالکروز میباشد.در مقایسه روش دالکروز و مونته سوری یک نطقه اشتراک وجود دارد و آن هم اهمیت است که آنها برای آواز خواندن قائل بودند. دالکروز می گوید خواندن حتی اگر یک ربع ساعت طول بکشد باید جزء برنامه هر روز کودکان باشد.
روش ارف(کارل ارف آهنگساز و موسیقیدان آلمانی )
Orff Karl این آهنگسازو موسیقیدان آلمانی ، به خاطر ضعف در آموزشهای بنیادین موسیقی تصمیم گرفت »مدرسه موسیقی و ورزش« را بنیانگذاری کند. او تاکید فراوان بر خالقیت و بداهه پردازی داشت. از ویژگیهای مهم روش ارف می توان کاربردهای درمانی آنرا نام برد. بعنوان مثال، با تاکید بر ریتم و هماهنگی گفتار، تاکید بر حرکات بدنی و نواختن ساز، خواندن آواز، که تاثیر مجموعه این فعالیتها در کسانی که مشکل تکلم دارند باعث تحریک و رشد گفتار وحرکات بدنی می شود.در روش ارف برای آموزش ریتم به کودکان از لغات آشنا و مانوس مثل اسامی حیوانات، گلها، اسامی خود بچه ها، اشیاء و حتی لغاتی که فاقد معانی خاص باشد استفاده می شود. او غالبا از ترانه و ملودیهایی استفاده می کرد که بر اساس آوازها و ترانه ها محلی و رایج ملل مختلف، شکل گرفته بود و از آنجا که گردش ملودی در ترانه های محلی و فولکلور بیشتر در گام پنج صدایی )پنتاتونیک( صورت می گیرد تمرینات و آهنگهای مخصوص کودکان را در این گام تنظیم کرد. شایان ذکر است که در ایران به هرآموزش موسیقی کودک ، ارف می گویند که کامال غلط است و این تنها یکی از سیستم های آموزشی موجود میباشد.
روش منهتن (مانهاتان ویل موسس کالج «مانهاتان ویل» آمریکایی)
Ville Manhattan روش مانهاتان مانند روش مونته سوری بر مبنای کشف و یافته های شخصی بنا میشود. در این سیستم کودکان هم سن یافته ها و تجربیات شخصی خود را با هم مقایسه میکنند. مثال یک گروه سه یا چهار نفری هر کدام با یک کاغذ مچاله شده، صداهای متفاوتی را ایجاد می کنند و کوک صداهای مختلفی را تجربه کرده تا اینکه به صدای مخصوص خودش برسد. در این روش کار معلم بسیار سخت و پیچیده است . ازجمله فعالیتهایی که توسط مربیان در این مجموعه انجام می گیرد، می توان راهنمایی کودکان برای کشف محیط خود، کاربرد دوباره صداها، بداهه نوازی با اصوات، بازسازی صداهای اطراف مثل تقلید صدای هواپیما، حیوانات، طبیعت و … را نام برد.
روش مارتینو (ادگار ویلمز موسیقیدان بلژیکی تبار فرانسوی)
Martineo اومعتقد بود آموزش موسیقی از »رحم« مادر شکل میگرد و اولین آوازهایی که کودک فرا میگیرد، دربطن مادر است. بنابراین ما از محدوده کودک هم خارج شده به زمان قبل از تولد میرویم؛ و بهترین شرایط اجتماعی، شرایطی است که خانواده به وجود می آورد. درواقع در سیستم ویلمز با دو عامل کودک و خانواده روبرو هستیم. در این روش هیچگونه ساز مخصوص کودکان وجود ندارد ، مگر اینکه کودک خودش آنرا در محیط ، کشف کند. در مرحله بعد می بایست تمام سازهای موجود در اختیار کودک قرار گیرد، تا خودش آنچه را که با روحیاتش سازگار است انتخاب کند.در پایان بررسی شیوه های فوق باید متذکر شد که از اواخر قرن بیستم، تقریبا« در سراسر دنیا هیچ کس به هیچ روشی پایبند نیست ، بلکه هر متخصص موسیقی کودک ،روشی را انتخاب می کند که متناسب با امکانات محیطی ، سن وتوانایی کودکان باشد.